تو این سه روزی که گذشت،خواهرام و داداشم با خانوادههاشون مهمون ما بودن.هرساله اگه شرایط مناسب باشه میان تا در هیئت و مراسم عزاداری زادگاهشون حضور داشته باشن. امسال هم خواهر بزرگم از قزوین خودشو رسوند؛داداش کوچیکم و خواهر کوچیکمم که فاصلهی زیادی با ما ندارن اومدن خونهمون. اما هرکدوم به ترتیب که در ادامه توضیح میدم(حوصله کنین و تا آخر بخونین) غروب پنجشنبه خواهر بزرگم اینا رسیدن شمال.چند دقیقه, ...ادامه مطلب
چشم به هم زدیم هشت روز از ماه محرم گذشت! شبها مسجد محلهمون هیئت دارن و مراسم عزاداری برپاست. مرکز محلهمون هم تکیه زدنو خرما و چای خیرات میدن. منم دو روز پیش،بعداز چند روز از خونه زدم بیرون.رفتم تا جلو تکیه و چند دقیقهای اونجا موندم. قرار بود مادرم بیاد تا باهم بریم جایی.چند دقیقه منتظر موندم اما نیومد. باهاش تماس گرفتم و گفتم من میرم سمت مسجد تو هم زودتر بیا.و راه افتادم.... رسیدم دم در م,خاطرات,روزهای,محرمی ...ادامه مطلب
سال قبل که بحث این بود یه ویلچر بگیرم،با خودم تصمیم گرفته بودم شبهای محرم و روز عاشورا با ویلچر برم تو دسته های عزاداری شرکت کنم اما متاسفانه ویلچر به موقع به دستم نرسید و تمام برنامههام موند برای امسال. امسال از شروع محرم تصمیم گرفته بودم هرروز با ویلچر برم بیرون تا هم یه نگاهی به کوچه و خیابون که رنگ محرمی گرفته بندازم و هم یه تمرینی و بشه کم کم خودمو آماده کنم برای همراهی دسته عزاداری در,عاشقی ...ادامه مطلب
باز محرم رسید، ماه عزای حسین)ع(سینهی ما میشود، کرب و بلای حسین)ع(کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناهتا که بگیرم صفا، من ز صفای حسینی)ع( آغاز ماه محرم ، ماه از خود گذشتگی ، ماه شجاعت و شهامت ، ماه ایسار و شهادت ، ماه سیدالشهدا علیه السلام را به شما تسلیت عرض میکنم.,محرم،,پیروزی,شمشیر ...ادامه مطلب